امروز داشتم فروم رو زیر روی می کردم که به مار و اینجور چیزا بر خوردم یاد یک خطره جالب افتادم .
شاید براتون اصلاً خنده دار نباشه
در رشت یک نمایشگاه مار چند سال پیش برگزار شد که به اتفاق جمعی از دوستان رفتیم اونجا .
خلاصه من مار ها رو که میدیدم یکجوری میشدم مور مورم میشد . تا اینکه صاحب مار پیتون اومد و مار رو آورد بیرون گذاشت رو زمین . همه جمع شده بودن داشتن میدیدن که این مار چطوری میخزه من یه لحظه پوستش رو دست زدم خیلی برام چندش بود موهای تنم سیخ شد همینطوری تو کف مار بودم که یه وقت نیاد طرف من یه بنده خدای از خدا بی خبر میخواست ببینه مار رو دستش رو خیلی اروز بدون اینکه خودش بفهمه گذاشت پشت گردن من . من هم تو ترس این مار بودم چنان جیغ زنانه ای زدم که ملت همه داد زدن با من بعد همه به من خندیدن ولی خودشونم ترسیده بودن چون همه سکوت کرده بودن و تو کف ماره بودن . بعد دیگه مرده دید نه ما بترسه این مار هستیم جمعش کرد
یادش بخیر ؛ اما اون حیوانات بنده خدا 100% در بد اسارتی بودن